----------------  بازگشت به فهرصت آلبوم   ----------------------------  بازگشت به فهرصت اصلي   ---------------------      
 

شهرستان بم    ................................................   (19/09/94 تا 23/09/94)

 

 

*******************************************************

درباره ارگ بم ، مسئله اي كه قابل توجه و جالب به نظر مي آيد اين است كه اين بنا شايد يكي از بناهايي در دنيا باشد

كه طولاني ترين زمان استفاده را داشته است بطوريكه قسمتهاي مركزي بنا قدمت شش هزارساله دارد و تا صدوپنجاه سال

پيش ، مردم در ارگ بم  سكونت داشتند و از  هشتاد سال پيش اين بنا مورد استفاده حاكم شهر بوده است .

يعني اين بنا حدود شش هزار سال داراي كاربري بوده است.

در برخي زمانها اين بنا كاخ سلطنتي بوده و زمانهايي يك شهر براي زندگي مردم عادي بوده و در زمانهاي اخير هم محل

اقامت حاكم شهر بوده است.

ارگ بم داراي تاريخ و داستانها و نقل قولهاي زيادي است و از بناي بسيار مهمي ،  مانند اين ارگ عظيم ، با ساختاري استراتژيك ،

انتظار پيدايش افسانه ها و داستانها درباره آن را بايد داشت.

در شاهنامه فردوسي ، درباره چگونگي نام گذاري و تاريخ ارگ بم دو داستان وجود دارد كه هركدام را جداگانه شرح خواهيم داد

*******************************************************

در شاهنامه فردوسي ، بهمن پسر اسفنديار است و اسفنديار پسر شاه گشتاسپ است .

گشتاسپ شاه به اسفنديار دستور ميدهد كه رستم را دست بسته به پيش او بياورد . اسفنديار به دنبال رستم مي رود و اورا پيدا ميكند

و به او ميگويد من بايد تو را دست بسته نزد پادشاه ببرم . رستم ميگويد من با پاي خودم نزد پادشاه ميايم ولي اجازه بستن دستهايم را

به كسي نمي دهم .

كه گفتت برو دست رستم ببند.......نبندد مرا دست ، چرخ بلند.......كه من از گشاد كمان روز كين.......بدوزم همي آسمان برزمين

سرانجام اسفنديار نصيحت هاي رستم را گوش نميدهد و خواستار جنگ با رستم مي شود .

جنگ رستم و اسفنديار ، براي رستم جنگي بسيار طاقت فرسا بود ، علت اين بود كه اسفنديار رويين تن بود و تيرهاي رستم

در بدن اسفنديار كارساز نبود . بالاخره رستم از سيمرغ چاره جويي ميكند و سيمرغ نقطه ضعف اسفنديار را براي رستم آشكار

مي سازد و در روز بعد رستم  تيري به چشمان اسفنديار مي زند و اورا از پاي در مياورد . قبل از مرگ ، اسفنديار پسر خود را ،

بهمن ، به رستم مي سپارد . رستم هم قبول كرده و بهمن را بزرگ كرده و بهمن بعد از مرگ گشتاسب شاه به سلطنت مي رسد .

درباره اسفنديار ، جالب است بدانيد ، در شاهنامه بزرگترين پهلوان بعد از رستم ، اسفنديار است كه او هم مانند رستم يك هفت خان

 شبيه هفت خان رستم را گذرانده است .

درباره اسفنديار در آيين زرتشت رواياتي ذكر شده است . اسفنديار بزرگترين پهلوان مذهبي آيين زرتشت است و پسر گشتاسپ

و هوتس است كه بنا به بعضي روايات مذهبي ، زرتشت او را رويين تن كرده بود . نام او در اوستا سنودات است .

پسران اسفنديار را فردوسي چهار نفر ذكر ميكند :بهمن،نوش آذر،مهرنوش،آذر افروز

بند هش ، سلسله ساسانيان را از عقاب اسفنديار مي داند .

نام اسفنديار بيش از دوبار در اوستا برده نشده و از رويين تن بودن او جز در سنت زرتشتي اثري نيست و اصولا پس از گشتاسپ

ديگر نامي از شاهان كياني در اوستا وجود ندارد .

در تواريخ سنتي ، بهمن پسر اسفنديار را به اردشير يكم پادشاه هخامنشي نسبت داده اند .

 با توجه به اينكه  رستم و زال و دودمانشان در منطقه سيستان اقامت داشتند و شهر بم يكي از مهمترين شهرهاي منطقه سيستان

بوده است ، شهر بم در برخي  از داستانهاي شاهنامه ، منظور فردوسي بوده است

بهمن پس از نشستن بروي تخت سلطنت به خونخواهي پدر ، لشگري اماده كرده و به سمت سيستان (شهر كنوني بم) حركت ميكند

در اين زمان ، رستم به مكر شغاد كشته شده بود و زال سخت پير بود و از خاندان رستم تنها فرامرز ، پسر رستم باقيمانده بود .

در زمان رسيدن بهمن به شهر بم ، تنها زال در شهر بود و فرامرز براي جنگهاي پهلواني در كابلستان بود و بمحض اطلاع از لشگر كشي

بهمن به سمت سيستان به حركت ميافتد . زال با فرستاده بهمن بسيار سخن ميگويد تا بتواند كينه بهمن را فروبنشاند ولي بهمن فقط

خواستار خونخواهي بود . زال بدون جنگ ، همراه ديگر بزرگان سيستان نزد بهمن رفت ولي بهمن زال را در زنجير بست و شهر را به تاراج

برد . وقتي فرامرز و سپاهيانش به بم رسيدند بدون توقف با لشگر بهمن وارد جنگ شدند . روز چهارم جنگ ، طوفان شديدي سپاهيان

فرامرز را در بر گرفت و بهمن از فرصت استفاده كرده و سپاه فرامرز را شكست داد و فرامرز را دستگير كردند . و بدار آويختند .

ميگويند از شرق محل نبرد ، دار تهيه كردند كه امروزه شهر دارستان نام دارد

و در غرب محل نبرد ، اين دار را علم نمودند ، كه امروزه شهر دارزين نام دارد

اين دو شهر در دو طرف شهر بم قرار دارد . شهر بم همان شهر بهمن است ، كه به نام بم ، مخفف و مصطلح شده است .

*******************************************************

حكايت دوم شاهنامه درباره پيدايش شهر باستاني بم

در زمان اشكانيان ، شهر بم داراي صنعت ابريشم بود و ابريشم بم شهرت جهاني داشت . ابريشم بافي كاري بود مختص

زنان ، ظاهرا صنعت ابريشم در انحصار چيني هابوده است و چيني ها سر آنرا فاش نميكردند . اما اينكه چگونه مردم بم

به اين صنعت دست يافتند معلوم نيست . برخي ميگويند وقتي مسير تردد به چين ، از جاده ابريشم به جاده ادويه تغيير

يافت . صنعت ابريشم بافي از چين ، از طريق هند ، وارد ايران شد و ازآنجاييكه شهر بم داراي باغات وسيع توت بود و

زمينه دريافت اين صنعت را داشت ، اين صنعت در بم گسترش چشمگيري پيدا كرد .

ماركوپولو در سفرنامه اش ، به ابريشم كرمان اشاره مي كند و در اين باره مي گويد :

اين پارچه ها را براي خانها و سرداران تهيه مي كنند ، پرده هايي كه توسط آنها تهيه مي شود ، آنقدر زيباست كه

ديدنشان انسان را جادو مي كند .

كرمان و بم در قرن اول هجري داراي كارخانجات بافندگي ابريشم ، پنبه و پشم بوده است . و پارچه هاييكه در اين

منطقه ، بخصوص در بم بافته مي شده ، بعلت دوام و ظرافت خاص ، از ازرش بالايي برخوردار بوده اند . اين پارچه ها

به مصر ، خراسان ، عراق ، ميان درود ، صادر مي شدند .

بازرگانان تا قرن چهارم ميلادي ، اين پارچه ها را كه در بم بنام قمشه بافته مي شده ، مي خريده اند .

در شهر بم مرد فقيري زندگي مي كرده كه هفت پسر و يك دختر داشت و براي همين او را هفتواد مي ناميدند .

بدين گونه بر نام او از چه رفت  .........................   ازيرا كه اورا پسر بود هفت

دخترك مانند بقيه زنان به كار ريسماني اشتغال داشت . يك روز صبح دخترك سيبي را روي زمين مي بيند و آنرا بر ميدارد

و گاز ميزند ، از ميان سيب كرمي بيرون ميايد ، دخترك كرم را برداشته و آنرا داخل دوك دان خود قرار مي دهد و به ريسيدن

ادامه مي دهد . وجود كرم رونق عجيبي به كار او ميدهد . بطوريكه تا شب دوبرابر هرروز نخ ريسيده بود . اين رونق ادامه

پيدا كرد ، يعني هرروز حجم ريسيدن نخ هايش دوبرابر روز قبل مي شد . بالاخره دخترك مجبور مي شود راز كرم را برملا سازد

هفتواد وقتي از ماجراي بخت و اقبال كرم مطلع مي شود ، كرم را به مكاني برده و از آن مراقبت كرده و هرروز آنرا غذا و تيمار

مي كرد . با وجود اين كرم ، هفتواد به فكر تصرف حاكم ميوفتد و به كمك پسران و بخت و اقبال كرم ، حاكم را مغلوب كرده و

خود حاكم شهر مي شود . سپس در بالاي قله كوهي (ارگ بم كنوني) يك دژ بسيار بزرگ و مستحكم بنا مي كند

به نزديك او مردم انبوه شد ...... ز شهر كجاران سوي كوه شد ...... يكي دژ بكرد از بر تيغ كوه ...... شد آن شهر  با او همه هم گروه

  (كجاران : محله اي در شمال غربي شهر بم )

در قسمت شاه نشين ارگ بم ، جايگاهي مخصوص براي كرم در نظر گرفته شد و دختر هفتواد نگهدار مخصوص كرم بود

هيچ سپاهي نتوانست بر شهر هفتواد غلبه كند ، و در همه جنگها آنها پيروز مي شدند و بواسطه تجارت ابريشم ، شهر

مستحكم و داراي ثروت و گنج  فراوان و سپاه شد . هفتواد و پسرانش با ده هزار سپاه از دژ حفاظت مي كردند .

چنان شددژ نامور هفتواد .... كه گردش نيارست جنبيد باد .... حصاري شدآن پر زگنج وسپاه .... نبودي برآن باره بر باد راه

پس از اينكه سلسله اشكانيان از بين رفت و سلسله ساسانيان بوجود آمد ، اردشيربابكان به هفتواد پيام فرستاد كه به فرمان

او سر نهد . اما هفتواد قبول نمي كند و اردشير بابكان ، با سپاهيان خود به جنگ هفتواد مي رود . هفتواد با سپاهيان خود در كوه

كمين ميكند و با نزديك شدن سپاه اردشير ، بر او مي تازد و آنان را تارومار ميكند . اردشير سپاه را جمع ميكند و فرار ميكند .

ارشير به فكر راهي براي از بين بردن كرم بود و سرانجام نقشه اي طراحي كرد و لباس پيله وري پوشيد و بداخل دژ آمد .

كم كم با نگهبانان كرم طرح دوستي ريخت و يك شب آنان را مست و مدهوش كرد و داخل دهان كرم ، قلع مذاب ريخت .

كرم بزرگ و فربه ناگهان منفجر شد ، و يك صداي بم ، بلند در فضا پيچيد . بااشاره اردشير سپاه وارد شهر شدند و شهر را تسخير

كردند .

برخي نام بم را از صداي تركيدن كرم گفته اند .

در نزهت القلوب نوشته حمدالله مستوفي نوشته شده :

زمانيكه در دوره ساساني ، اردشير قصد هلاكت كرم  هفتواد را داشت ، و سم در دهان او گذاشت ، كرم منفجر گرديد و هنگام

انفجار ، صدايي در فضا منعكس گرديد كه شبيه بم بود و بدين مناسبت اين شهر را بم نهادند .

 

*******************************************************

اين افسانه جالب ، با واقعيت شهر بم سازگاري دارد . درخت توت درخت بومي و قديمي بم بوده است و شهر

بم يكي از توليد كنندگان بزرگ ابريشم بوده است و باتوجه به اينكه در مسير شاهراه بازرگاني چين و هند و اروپا بوده است

(همانطور كه ميدانيد وقتي جاده ابريشم در شمال ايران بعلت جنگهاي مغول و غيره ناامن ميشود ، مسير تجارت اروپا

به چين تغيير كرده و از مسير جنوب ايران به هند و چين استفاده مي شده است ، كه به جاده ادويه معروفست )

اقتصاد قوي شهر بر پايه ابريشم استوار بوده است و اين افسانه بر همين مبنا استوار است كه قدرت شهر بم بر پايه كرم

ابريشم بوده است . اما به دلايل نا معلومي اين درختان توت و صنعت ابريشم از بين رفته ، در حقيقت منفجر شدن كرم هفتواد

كنايه از معدوم شدن صنعت نساجي در بم بوده است .

 برخلاف آنچه به نظر ميرسد صنعت كشت و توليد و صادرات خرما يك صنعت قديمي در بم نيست ، و تنها چند ده سال بيشتر قدمت ندارد 

و بهيچ عنوان نخل درخت بومي شهر بم نبوده است .

 

 

*******************************************************

ارگ بم  ....

 

*******************************************************

نانوايي خانگي ... با تنور هيزمي نان زاهداني پخت مي شود و هيزم مصرفي از تنه درختان نخل مي باشد

*******************************************************

هاستل اكبر آقا كه بين توريستهاي خارجي شهرت جهاني دارد

*******************************************************

درختان بومي بم .... درخت نارنج ، پرتقال ، پنبه

*******************************************************

 

 

*******************************************************

ارگ جديد بم

 

*******************************************************